متن آهنگ توسکا از ناجی

هی از آسمون ستاره میچینه مشت مشت

سرش گرم خورشیدو نمیبینه دزد برد

تاریک شد همه جا با یه بغض پر گفت

یه چیزایی این تو هست که نمیبینه دکتر

مثل برفی که نمیشینه ذوب شد

یادش اومد پاهاش جلوی شیرینش سست شد

فرهادی که کوه کند یه تیکه بمب شد

پر شد…

دینامیت بود بعد ترکید بعض شد

نشست رو گلوم درگیرشم

بد گز کرد تو سرمای سنگین برف

من انگار آخرین زخمی جنگم

یه سربار تو سکوت غمگین سنگر

گاهی از سیاهی سرریزه قلبم

شاید بگی درست میشه از دید من نه

قفل رو ساعتای رنگین قبلم

یه دست زیر سر و یه دست زیر فندک

آتیش میکشم این هم صدای رک رو…

ارسال دیدگاه